امیرعلی: من بیشتر اوقات احساس میکنم یه آدم کسل کننده ام
گیسو: من احساس نمیکنم
امیرعلی: توام رودربایستی میکنی:)
گیسو: تو احساسم؟
...
امیرعلی: من بیشتر اوقات احساس میکنم یه آدم کسل کننده ام
گیسو: من احساس نمیکنم
امیرعلی: توام رودربایستی میکنی:)
گیسو: تو احساسم؟
...
صالحی امیری روز گذشته یک پست دیگر گرفت و نشان داد عزمش برای شکستن رکورد شاغلترین انسان دنیا جدی است. در جلسه انتخابات کمیته ملی المپیک صالحی امیری به عنوان تنها کاندیدای پست ریاست، به عنوان رییس چهارسال آینده کمیته المپیک انتخاب شد. در این جلسه کسی زحمت رای دادن نکشید و اعضا بلند شدند و دست زدند و رییس ورزش قهرمانی مملکت، با کفزدن اعضا انتخاب شد. در طی هفتههای گذشته صالحی امیری فقط از نجفی، شهردار تهران، پنج پست گرفته است و با احتساب این آخری تعداد پستهایش به عدد شش می رسد که همچنان اختلاف فاحشی با میانگین تعداد پست در ایران دارد.
طبق مطالعات یک موسسه معتبر ماداگاسکاری هر مسئول ایرانی میتواند حداقل 48 شغل داشته باشد و به همه آنها برسد. اگر هر هفته، شش روزکاری داشته باشد و هر روز هم هشت ساعت، هر فرد میتواند در هفته به اندازه یک ساعت به هرکدام از این شغلها برسد. اما این رقم در ماه به چهارساعت میرسد که تنها 99 درصد کمتر از استانداردهای جهانی این شاخص است.
آقای صالحی امیری اگر با همین سرعت حرکت کند و تمام پستهای ممکن را قبول کند، با احتمال بسیار زیاد قبل از پایان سال رکورد بیشترین تعداد پست را میشکند و میتواند یکهتاز عرصه شغل و پست باشد. اما این پایان ماجرا نیست، بقیه مسئولان هم بیکار نمیشنینند و پست گرفتن صالحی امیری را تماشا کنند. آنها هم تمام تلاش خود را برای کسب عنوان شاغلترین فرد جهان به کار میگیرند و ما شاهد رقابت جذابی در این حوزه خواهیم بود.
در پایان این نوشتار متوجه شدم که در مدت نگارش این مطلب آقای صالحی امیری پست دیگری گرفتند و تعداد پست هایشان به هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، ....... . بله مثل اینکه آقای صالحی امیری سرعت را زیاد کردند قصد دارن همین امشب رکورد را بشکنند.
در خبرها آمده است که چاقی در استانهای شمالی و مرکزی در حال گسترش است. در این زمان که مجلس در حال بررسی بودجه ۹۷ است، گفتیم که با ارائه پیشنهادی کمکی به دولت در این وا نفسای بی پولی کرده باشیم. با توجه به شیوع چاقی در استانها شمالی و مرکزی و همچنین شیوع لاغری در بقیه استانها، پیشنهاد میشود دولت «مالیات بر وزن» را هم در ردیف درآمدهای خود قراردهد. مدل پیشنهادی ما به شرح زیر است:
در مرحله اول مودی «مالیات بر وزنافزوده/کمبوده» با مراجعه به سایت chandkiloee.ir وزن خود را اعلام میکند. (شهروندان محترم توجه داشته باشند که وزن اعلام شده توسط آنها در این مرحله، توسط بازرسانی که با ترازوهای دیجیتالی با دقت یکهزارم گرم به درب منازلشان مراجعه میکنند، راستی آزمایی میشود.)
مرحله دوم راستی آزمایی وزن اعلامی توسط بازرسان ( مودیان محترمتوجه داشته باشند که بهانههای واهی نظیر دیشب شام سنگین خوردم، ظهر نخود لوبیا خوردم شکمم باد داره، همین پیش پای شما هشتا لیوان آب خوردم، عروسی عمم بود نمیشد نخوردم و ... قابل قبول نمیباشد)
مرحله سوم و مورد علاقه دولت مرحله شیرین پرداخت مالیات
ذکر چنت نکته اینجا لازم است:
• اگر به دلیل مسافرت خارجی وزن شما افزایش یافت، مالیات مقدار وزن اضافه شده، به دلار از شما دریافت میشود و همچنین عوارض خروج از کشور شما بهصورت خودکار سه برابر میشود.( به دلیل اینکه یقینا خیلی در خارج به شما خوشگذشته که وزن شما افزایش پیدا کرده است، این افزایش انجام میشود)
• مالیات چاقی/لاغری قسمتهای مختلف بدن با یکدیگر متفاوت بوده و به عنوان مثال مالیات چاقی/لاغری شکم و بازو متفاوت بوده.
• اعضای تیمملی وزنه برداری، تیمهای ملی کشتی، تیمملی دو و میدانی و همچنین کسانی که ما تشخیص میدهیم از پرداخت مالیات معاف هستند.
معمولا هدف از وضع چنین قوانینی در کشورهای دیگر برقراری عدالت اجتماعی بوده، اما هدف ما در اینجا صرفا در آوردن چندر غاز پول بوده و کاربرد دیگری ندارد.
همزمان با اخذ مالیات، توزیع یارانه فست فود در مناظق شمالی و مرکزی و توزیع یارانه کرفس و نانجو در مناطق دیگر به منظور جلوگیری از رسیدن به عدالت اجتماعی ضروری است.
افراد خوش حساب بسته به وزنشان از جوایزی همچون بسته یکساله لبنیات فوق پرچرب پالمدار برای چاقها و همچنین بسته یکساله آب کرفس سیب و آب کرفس هویج بهرهمند میشوند.
در آخر امید است این قانون به همراه قوانین عوارض خروج از کشور، افزایش قیمت حاملهای انرژی و حذف یارانهبگیران کمی از مشکلات معیشتی دولت کم کند.
لینک خبر مربوط : https://www.isna.ir/news/96102311929/
پوستر جشنواره فجرجوریه که همیشه از خود جشنواره فجر بیشتر خبرساز میشه. این احتمالا از شگردهای مسئولان برگزاری جشنواره باشه که پوستر رو جوری طراحی می کنن که خیلی خبرساز بشه و همه نگاهها بیاد به سمت جشنوراه. به اعتقاد مسئولان جشنواره فجر "any publicity is good publicity" و این یعنی که هرکاری واسه تبلیغ خوبه. حالا ممکنه مثه پارسال کپیها رو بریزن تو پوسترا یا مثه امسال ایموجیها رو بریزن تو پوسترا که فرقی نمیکنه. قباد شیوا گرافیست مطرح و پرسابقه کشورمون هم گفته که: «این پوسترها نشانی از شکوه این هنر ندارند و چیزی مانند بازیهای کامپیوتری را نشان میدهند. به نظرم این پوسترها برای تبلیغ آتاری بسیار مناسباند.» با این تفاسیر آقای شیوا احتمالا طراح بازی و بازیگری رو با بازی کامپیوتری اشتباه گرفته. البته شرکت آتاری هم بعد از این اتفاقات طی بیانیهای از این پوسترا اعلام برائت کرده و گفته که ما رو وارد این بازیا نکنید. یه نظریه دیگهای هم که مطرحه اینه که احتمالا طراح هیچ وسیلهای دم دستش نبوده و اینارو توی استوری اینستاگرام طراحی کرده یه ایموجی گذاشته و زیرش نوشته ۳۶مین جشنوراه تئاتر فجر، خیلی هم مرتبط و معقول و منطقیه. با این وضعیت ما باید احتمال حضور هر چیزی رو در پوستر جشنواره فجر بدیم. از ماریوقارچخور و سوباسا گرفته تا جاروبرقی و سرویس ۱۷ پارچه گرانیتی. اگه سال بعد عکس یه مبل رو گذاشته بودن و زیرش نوشته بودن ۳۷مین جشنواره تئاتر فجر هیچ تعجب نکنید، اینجا هر چیزی امکان پذیره.
پس از انتشار خبری مبنی بر کسب رتبه نهم میزان ساعت کار در سال، توسط ژاپن، مردم اقصی نقاط کشور، مقابل سفارت ژاپن تجمع کردند. تجمع کنندگان که به صورت پیوسته به جمعیتشان افزوده میشد، خواستار ارائه توضیحات از طرف سفیر ژاپن بودند. بخشی از تجمعکنندگان لباس مشکی بر تن داشته و مدام بر سر صورت خود میزنند. بخشی دیگر از جمعیت بهت زده به دایره قرمز پرچم ژاپن خیره شده بودند و میگفتند « تو رو به خدا قسم یکی بیاد بگه دروغه». اوضاع در سایر کشورها هم به این صورت گزارش شده است.
کارکنان سفارت ژاپن در کشورهای مختلف پس از اعلام این خبر و با گفتن جمله شرمنده ایم، همگی دست به خودکشی زدند. اوضاع در ژاپن بحرانی توصیف شده است. بسیاری از کارکنان ژاپنی که خود را مقصر این اتفاق میدانستند، دست به خودکشی زدند. منابع غیر رسمی از خودکشی بیش از ۶۰ درصد جمعیت ژاپن خبر میدهند.
۱۵۶ کشور جهان روابط اقتصادی و سیاسی خود با ژاپن را به حالت تعلیق در آوردند. ارزش سهام شرکتهای ژاپنی با افت ۹۳ درصدی مواجه شد. شورای امنیت سازمان ملل برای بررسی این موضوع تشکیل جلسه داد. اعضای دولت ژاپن همگی استعفا دادند. کره شمالی با بمباران چند شهر ژاپن موضع خود را در این زمینه اعلام کرد. وقوع بیش از ۱۰۰ زمین لرزه در ژاپن گزارش شده است. کارشناسان وقوع زمین لرزهها را به اعلام گزارش میزان ساعت کار در سال بی ربط نمیدانند.
اتفاقات به سرعت در حال رخدادن است. باید منتظر بود تا ثبات دوباره حاکم شود. اما نکته خوشحال کنندهای که در اثنای این اتفاقات مغفول ماند، صعود یک پلهای ایران و آمدن به رتبه ۱۵۴ با ۳۴ دقیقه کار در سال بود. بر ما لازم است این موفقیت را به تمام هموطنان عزیر تبریک و تهنیت عرض نماییم.
لینک خبر مربوطه: https://www.isna.ir/news/96102211358/
ما میگیم کریسمس نمیخوایم
تعطیلی میدین دست مردم؟
هرچقدر هم که ما در اینجا و آنجا صحبت کنیم و بگوییم این کریسمس دخلی به ما ندارد هیچ اثری ندارد. وقتی که قرار است در تهران و شهرهای بزرگ مدارس در زمستان یک ماه تعطیل باشد، چطور میتوان از مردم انتظار داشت که در این تعطیلات درخت کاج نخرند و منتظر بابانوئل نباشند.
در ادامه و در پی موافقت سازمان محیط زیست و وزارت آموزش و پرورش، رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری هم از موافقت با این طرح گفته است. رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری گفته است که این کار موجب رونق گردشگری در کشور و به ویژه در مناطق جنوبی میشود. حال سوال ما از ایشان این است آیا اگر مردم تعطیل باشند، پا میشوند و به مسافرت میروند یا اینکه در این سر سیاه زمستانی درخت کاج میخرند و کنار شومینه مینشینند و منتظر بابانوئل میشوند؟ یا اصلا اگر سفر بروند غیر از متل قو و تلهکابین نمکآبرود جای دیگری میروند؟ یا اصلا اگر به جنوب بروند با این حجم از گرد و غبار که اصلا چشم چشم را نمیبیند، میتوانند از مناظر طبیعی آن منطقه استفاده کنند؟ اصلا با این وضع خودروها و جادهها زنده و سالم به مقصد میرسند؟ به فرض محال مردم بلند شوند، بار و بندیل را جمع کنند، بروند مناطر طبیعی را هم ببینند، با ترافیک برگشت چه کار میکنند؟ بهتر نیست همینجا بمانند و در آلودگیهوا و به صورت تدریجی بمیرند تا اینکه بروند تصادف کنند و یکدفعه بمیرند؟
پیشنهاد ما این است که همه تعطیلات را در کشور حذف کرده تا مردم نتوانند اپسیلونی از جایشان تکان بخورند و همه به حول قوه الهی دسته جمعی در کنار هم بمیریم؟
قدراسیون فوتبال روسیه و صداوسیمای ایران روز گذشته توافق همکاری در زمینه آموزش نیروها و همچنین انتقال فناوری را به امضا رساندند. با توجه به تصمیم فیفا مبنی بر استفاده ار فناوری ویدئوچک در جامجهانی ۲۰۱۸ روسیه، فدراسیون فوتبال این کشور اقدام به امضای این توافق کرده است. بر طبق این توافق قرار است که «معاونت چک وخنثای صدا و سیما» مسئولیت آموزش و همچنین انتقال فناوری به روسیه را به عهده بگیرد. رئیس فدراسیون فوتبال روسیه در کنفرانس خبری گفت: «ما بسیار از این قرارداد خوشحال هستیم، صدا و سیمای ایران در زمینه بازبینی صحنهها بسیار قدرتمند است، من نمونههای آن را دیدم، کارگردان هم نمیتواند تغییرات انجام شده را تشخیص دهد.»
در ادامه معاونت چک و خنثی صدا و سیما سرفصل دوره آموزشی را به شرح زیر اعلام کرد:
۱- یافتن صحنه های هنجار و نا هنجار در 23 صدم ثانیه
۲- تبدیل تهدید به فرصت با استفاده از فناوریهای جدید
۳- قراردادن درخت، تیر چراغ برق و آباژور و گلدان به جای بازیکن خطارکار
۴- تدوین صحنههای گل زدن ساختگی به حریف وقتی که تیم عقب است
۵- تغییر حالت اعضای بدن بازیکنان حریف برای گرفتن خطا
همچنین سیسستم آباژورگذاری، سیستم شلوار پا کنی و سیستم تبدیل یقه هفت به یقه گرد از جمله فناوریهایی است که به روسیه ارسال میشود.
فدراسیون فوتبال روسیه امیدوار است بتواند با استفاده از فناوری ویدئوچک، دوپینگ گسترده بازیکنان و همچنین استفاده از مافیای روسی برای اولین بار به فینال جامجهانی برسد.
پایان خبر
پنجم دبستان بودیم و روز اول مدرسه. تا آن موقع غیر از معلم ورزش معلم مرد نداشتیم و این اولین سالی بود «آقا» جای «خانم» گرفته بود. ساعت اول که معلم داشت با بچه ها آشنا میشد یکدفعه از آیفون صدا آمد: «آقای رفیعی؟» آیفون در آن سال ها در مدارس معمول بود و راه ارتباطی دفتر و معلم بود. در دفتر به ازای هر کدام از دستگاهها که در جای مختلف مدرسه بود دکمهای وجود داشت. عملکردش مثل بیسیم بود. دکمه را فشار میدادی و آن زمان بود که صدا آن طرف پخش میشد.
از آیفون صدا آمد:«آقای رفیعی؟». آقا رفیعی جلو آمد و دکمه را نگهداشت و گفت: «جانم». آن طرف بلافاصله پاسخ داد: «آقای رفیعی اولیا دارن میان بالا، راشون بدین سرکلاس.» آقا رفیعی با بله حتمنی مکالمه را تمام کرد و لبه سمت راست کت شلوار راه راه سرمهایش را روی لبه سمت چپ گذاشت. رو به بچهها گفت «بچهها مرتب بشنید، دست به سینه.» و خودش هم رفت در کلاس را باز کرد و دم در منتظر آمدن اولیا شد.یکی دو دقیقه که گذشت پسر با نیش تا بناگوش باز شده و خشخش کنان خود را به در کلاس رساند و سلامی کرد و آقا ببخشیدی گفت. آقا رفیعی پرسید که پسر پس پدر مادرت کجان؟. پسر که متعجب از این سوال بود گفت: پدر و مادر؟ معلم گفت که بله پدر و مادرت. از دفتر گفتن که اولیا دارن میان بالا. پسر لبخندی همراه با ترس زد و گفت آقا فامیلیم اولیاست.صدای خنده بچههای کلاس هم که منتظر همچین اتفاقاتی بودند، صدای خندهشان در کل مدرسه پیچید.
البته فامیلی بنده خدا علیا بود و نه اولیا. تلفظ یکسان آنها باعث بروز این اشبتاه شد.
آقا رفیعی بنده خدا نمیدانست از دست دفتر مدرسه شاکی باشد یا از دست این بچه با این فامیلیاش یا حتی از دست اداره ثبتاحوال با این قامیلی ثبت کردنشان.
پ.ن: آقا رفیعی هر جا هست در صحت و سلامت باشد. حقیقتا دلمان برایش تنگ شده است. دوست دارم بدانم در چه حالی است.
پ.ن: عکسش همین است که در زیر میبینید. از یک سایت خارجی برداشتهام.
یکم از خودم بگم واستون. البته از خودم گفتن که فایده ای نداره. مثلا اینکه بدونید من در قلههای هنر، خوشتیپی و بامزگی حضور دارم، واسه شمای خواننده چه فایده ای داره.
بذارید یکم از پسر همسایه ته کوچه بگم. پسربچه شیطون و تخسی که همش دستش تو دماغشه، هفتهای یه بار با توپ میزنه شیشه پنجره خونه یکی از همسایهها رو میشکونه، پدر مادر از دستش عاصیاند و از تسلا و ولوو که هیچ از همین ایران خودرو و ساپیا هم دعوت نداره. اصلا چیزی برا تعریف کردن داره؟
بذارید از دختر همسایه روبهروییمون بگم. همونی که آش میاره برامون با چادر گلگلیش. همونی که میاد تو بالکن لباس پهن میکنه به من چشمک میزنه. همونی که به چشم برادری چند بار جام رو تو صف نونوایی دادم بهش اونم خیلی خوشحال شد و گفت: «فلان فلان شده مگه خودت خار مادر نداری؟». همونی که بعدها فهمیدم اصن اون نبوده که تو صف نوبتمو دادم بهش و دختر همسایه سه تا خونه اون طرفتر بوده که هیچوقت با چادر گلگلیش واسمون آش نمیاره، چشمک که هیچ تا حالا جواب سلامم نداده. خب اینم چون ممکنه خیلی واستون جذاب بشه و برید پی بنده خدا ازش میگذریم.
خب واسه اینکه جذابیت ماجرا واستون کم بشه، یکمی سن رو ببریم بالا و بریم سراغ کوکب خانم، پیرزن خونه بغلی. این بنده خدا هم مثل ۹۶.۴٪ از پیرزنای این سرزمین شوهرشو چندسال پیش از دست داده و بچههاشم بهش سر نمیزنن. تا اونجا که بتونم کمکش میکنم مثلا سعی میکنم هفتهای یه بار زنگ خونشونو بزنم و در برم، اونم با خوشحالی بیاد دم در و فکر کنه که بچههاش هستن. اینجوری این بندهخدا حداقل یه چند لحظهای خوشحال میشه. بعضی وقتا که دارم از سرکار برمیگردم کوکبخانم صدام میکنه میگه: «محسن تو من رو یاد پسر بزرگِ چشم سفیدم میندازی که سه ساله نیومده بهم سر بزنه.» همون لحظه هم سرمو به قصد ماچ کردن میاره جلو من سعی میکنم اون لحظه خودم رو شل کنم و چشامو ببندم و به دختر همسایه روبهرویی فکر کنم. حس کردم ممکنه یکم با شنیدن داستان این پیرزن ناراحت بشید، اینم ولش کنیم.
خب هر چی میگردم تو اهالی کوچه که هیچ، تو سه تا خیابون این طرف و اون طرف هم داستان جذابِ قابلِ پخشی واستون پیدا نمیکنم. آخه سیاست به این جذابی چطور کسی میتونه باهاش رقابت کنه. یا مثلا کی میتونه با اکسپلورر اینستاگرام جذابترین بخش اینترنت در ایران رقابت کنه. آخه چطور هوشنگ مرادی کرمانی میتونه با لمینتها و جهانبختها و دابسمش رقابت کنه. ما که جای خود داریم.
کاکتوس فروش پشت نیسانآبیاش بساط کرده بود.
زن آمد و پرسید: «آقا یک دونه از این کاکتوسها داشتم و خشک شده، چیکار بایپ بکنم؟»
فروشنده بی درنگ گفت: « یکی دیگه باید بخری.»
به سرم زده شبها طنزهای کوتاه منتشر کنم.
خدا رو چه دیدی شاید همین طنزها دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که کتاب شوند.