رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

درشبکه های اجتماعی

سلام
مهندسی صنایع خواندم
عکاسی و طنز نویسی را مانند خورشت قورمه سبزی دوست دارم.
اگر یادم بماند می‌نویسم، نه اینکه یادم باشد وبلاگی دارم و باید بنویسم، نه! مطالب است که فراموشم می‌شود.
معمولا در فاصله زده شدن جرقه‌ای در ذهن تا رسیدن دستم به قلمی یا صفحه کلیدی، کل ماجرا فراموش می‌شود و انگار نه انگار که اصلا به چیزی فکر کرده باشم.
دعا کنید برایم.
برای خودم و حافظه‌ام.
دعا می‌کنم برایتان. شب‌ها. اگر یادم بماند البته.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

خبر : حمایت وزارت بهداشت از Pokemon GO و پرداخت یارانه پوکمونی  به پوکمون بازان ایرانی


وزارت بهداشت در اطلاعیه ای اعلام کرد که به ازای هر پوکمون پیدا شده، مبلغ 1000 تومان ( معادل قیمت یک لیتر بنزین) به هر بازیکن به عنوان یارانه پوکمونی پرداخت خواهد کرد. که 50 درصد از این مبلغ توسط شرکت  Niantic و بقیه نیز به صورت فاینانس، تامین مالی خواهد شد.

انتهای خبر /98562
تاریخ 1395/05/03

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۶

به نام خدا

کانال " تهران رویداد  " را برای اطلاع رسانی در مورد اتفاقات فرهنگی هنری پایتخت مثل کنسرت ها، تئاتر ها، گالری ها، مراسم های رونمایی از کتاب ، کارگاه های آموزشی و ... به همراه چند نفر از دوستان ایجاد کردیم. عضو بشید استفاده کنید.
 
آدرس کانال تلگرام ما : 
کانال تهران رویداد
https://telegram.me/THRevents

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۶

توجه!
از کلیه معتادان تریاکی تهران تقاضا داریم،از مصرف تریاک‌هایی که در مجاورت هوا قرار گرفته اند،خودداری نمایند.
دیروز فردی به علت مصرف تریاک سرب دار جان خود را از دست داد.

لازم به ذکر است در هوای پایتخت میزان قابل توجهی سرب وجود دارد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۰۱

خیلی پشتکار میخواهد، انسان ابزاری بسازد که به علت استفاده غلط، آدم را بکشد و هی دوباره بسازد و هی دوباره بد استفاده کند و هی دوباره بمیرد و‌بمیرد و‌ بمیرد.
و آنقدر بمیرد که هیتلر و چنگیز و اسکندر و داعش و وبا و طاعون و مالاریا و سرطان نکشته باشند.
خسته نباشد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۵۹

پسرک فال فروش جلویم ظاهر شد ، اصلا حوصله اش را نداشتم . اما یک‌آن هوس یک غزل درست درمان ِحافظ کردم.چنتایی فال برداشتم ،لبخندی به لب پسرک نشست .وقتی که دید دارم برگه های فال را  وزن  می کنم، لبخندش با همان سرعت که آمده بود از میان رفت (جوری که تا سه نسل بعد از پسرک کسی در خاندانشان نخندید  ) و یک علامت تعجب گنده جای آن را گرفت .
- گفت: عمو چیکار میکنی ؟
 گفتم دارم یک غزل سنگینش را سوا میکنم .
دست نوازشی به سرم کشید و گفت : "عمو خوب میشی .دیر و زود داره ، اما بالاخره خوب میشی  "

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۳۸