رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

درشبکه های اجتماعی

سلام
مهندسی صنایع خواندم
عکاسی و طنز نویسی را مانند خورشت قورمه سبزی دوست دارم.
اگر یادم بماند می‌نویسم، نه اینکه یادم باشد وبلاگی دارم و باید بنویسم، نه! مطالب است که فراموشم می‌شود.
معمولا در فاصله زده شدن جرقه‌ای در ذهن تا رسیدن دستم به قلمی یا صفحه کلیدی، کل ماجرا فراموش می‌شود و انگار نه انگار که اصلا به چیزی فکر کرده باشم.
دعا کنید برایم.
برای خودم و حافظه‌ام.
دعا می‌کنم برایتان. شب‌ها. اگر یادم بماند البته.

طبقه بندی موضوعی

۴۳ مطلب با موضوع «مثلا طنز» ثبت شده است

قرار است اورژانس اجتماعی به همراه آموزش و پرورش دانش‌آموزان مستعد خودکشی را شناسایی کرده و به آن‌ها کمک کنند. اما همانطور که می‌دانید تا قانون تصویب و آیین‌نامه تدوین و ابلاغ شود، زمانی بسیاری را از دست می‌دهیم. به همین دلیل من یک راه راحت‌تر هم برای شناسایی دانش‌آموزانی که حال و هوای خودکشی در سرشان است، سراغ دارم. این راه را امتحان کردم و صددرصد جواب می‌دهد. یعنی اینطور نیست که کسی برده باشد و راضی نباشد. یعنی مطمئنا لااقل در فاز شناسایی مشکلی ندارد.
سوم دبیرستان یک بغل دستی داشتم، از آن نازنین بچه‌ها که نه تنها در ریاضی و فیزیک تجدید می‌شد، حتی امتحان ورزش را هم شهریور مجدد امتحان می‌داد. اصلا بین درس‌هایش تفاوت قائل نمی‌شد و همه را به یک چشم می‌دید. یک روز مادر علی من را در محل دید و گفت که «محسن جان تو و علی عین برادر می‌مانید، فکر می‌کنم علی یک مشکلی داره، نمیدونم چیه. برو باهاش صحبت کن.» و من که مانده بودم یعنی بین دوستان علی آدم حسابی تر از من نبود؟ چشمی گفتم و خداحافظی کردیم. درست بعدش یادم افتاد که علی چند وقتی بود حرف‌هایی در مورد پرواز و رهایی و اینجور چیز‌ها می‌زد و من پیش خودم گفتم که نکند می‌خواهد خودکشی کند؟
تصمیم گرفتم که هر هفته علی را ببرم یک بلندی و از او در مورد آزادی و رهایی و خودکشی بپرسم. پیش خودم گفته بودم که اگر اهل خودکشی و اینجور کارها باشد بالاخره خودش را در این ارتفاع لو می‌دهد. هفته اول از پشت‌‌بام خانه‌شان شروع کردیم. پشت‌بام که بودیم پرسیدم که «علی. نظرت در مورد رهایی چیه؟ دوست داری آزاد بشی؟ آدم خودکشی کنه آزاد میشه؟ قصد خودکشی داری؟» و او هم می‌گفت «نه بابا. خودکشی چیه؟ گناهه. آدم رو یه راست میبرن جهنم. آخه چه کاریه. زندگی به این خوبی، خودکشی چرا؟ تازه جوونیم». هر هفته در یک ارتفاع بلندتر با او گپ میزدم. می‌گفتم که اگر بالاتر برویم حتما به حرف می‌آید. یکسالی گذشت و رسیده بودیم به برج میلاد. بالای برج سوالات همیشگی را پرسیدم. و علی هم مثل همیشه چواب داد که «نه و این چه کاریه». بعد از آن فقط به برج میلاد رفتیم و چند ماهی همین‌طور گذشت تا مطمئن شدم که دیگر علی در این فکر و خیالات نیست و حتما از سرش پریده است.
یکی دو سال گذشت و دیگر کمتر از علی خبر داشتم. یک روز شنیدم که علی در آزمون خلبانی به دلیل مشکل زانو رد شده است و افسردگی شدید گرفته بود. علی دیگر آن علی سابق نشد. جواب تلفن که هیچ جواب سلام مرا هم دیگر نمی‌داد. چند وقت بعدش هم خودکشی کرد. خودش را پرت کرده بود پایین. علی کار بالاخره کار خودش را کرده بود و من هم ناراحت که چرا نتوانسته بودم با وجود صحبت‌های مادرش، برای علی کاری کنم.
بعدها فهمیدم که مشکل زانوی علی از بالا رفتن زیاد پله بوده است. افسوس اینکه که هیچ وقت به من نگفته بود که با آسانسور تا بالای برج برویم.



لینک خبر: https://www.isna.ir/news/97032109371/

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۴۷

در اینجا ما میخواهیم یک دسته‌بندی جدید از معلم‌ها به شما ارائه دهیم. بر طبق دسته‌بندی ما معلم‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند. دسته اول گروهی که یک شغل دارند. دسته دوم گروهی که دو شغل دارند و دسته سوم گروهی که سه شغل و بیشتر دارند. آموزش و پروش اعلام کرده است که در قبال بهبود معیشت دسته اول هیچ‌گونه مسئولیتی ندارد و برای دو گروه دیگر نیز نمی‌تواند کاری بکند چون که آن‌ها دیگر بلدند گلیم خود را ااز آب بیرون بکشند.

باز وضعیت معلمان در ایران خوب است در کشور‌های غرب وضع خیلی خراب است. آلمان که به نسبت بقیه وضعیت بهتری دارد، هر معلم هفت شغل دارد و معلمی شغل آخر است. یعنی اینطور است که هر کسی که خواهان معلم شدن باشد باید حداقل شش شغل داشته باشد تا بتواند معلم شود.

وضعیت آمریکا که دیگر حرفی برای گفتن نمی‌گذارد. در آمریکا معلمی شغل چهاردهم و پانزدهم است. معلمی در آمریکا جز مشاغل خطرناک محسوب می‌شود و از هر ده معلم حداقل نه نفر سابقه  زخمی شدن در اثر تیراندازی را دارند. در آنجا معلمان علاوه‌بر همراه داشتن انواع سلاح‌ سبک  و نیمه سنگین برای مقابله با دانش‌آموزان، مجوز حمل تانک و موشک قاره‌پیما را نیز دارند.

در کلمبیا معلمان معمولا از باند‌های بزرگ موادمخدر هستند. همین پارسال بود که رئیس بزرگترین باند مواد مخدر در کلمبیا که  معلم ورزش یکی از مدارس ابتدایی شهر هم بود، دستگیر شد.

معلمان در برزیل  اکثرا فوتبالیست هستند. مثلا رونالدو نازاریو برزیلی معلم هندسه بود و همین یکی دو سال پیش سی سال خدمتش تمام و بازنشسته شد. یا مثلا نیمار همزمان با انقال بزرگ از بارسلونا به پاریسن ژرمن در تربیت معلم شهر ریو قبول شد و میان ادامه فوتبال و رفتن به تربیت معلم مردد بود که بالاخره با کمک مسئولین تربیت معلم قرار شد از راه دور کلاس‌ها را دنبال کند و فقط برای امتحانات به برزیل برود.

این مشتی بود نمونه خروار. نمونه‌ای از وضعیت معلمان در کشورهای دیگر. حال امید است با دیدن وضعیت معلمان در کشورهای دیگر، شکرگزار وضعیت موجود باشیم.

http://golvani.ir/?p=90500

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۵۳

در این مملکت دیواری کوتاه تر از پروستات وجود ندارد. آخر مگه یک پروستات سه سانتی چقدر می‌تواند مشکل‌ساز باشد که هر چه می‌شود، می‌اندازند گردن این بخت برگشته. یعنی در جوانی که خوش‌خوشانشان بود کاری با آن نداشتند، اما حالا هر‌چه می‌شود، مقصر اصلی پروستات است.

در همین فقره شهرداری تهران هم، آقای شهردار گفت الا و بالله پروستاتش عود کرده و دیگر توان کار ندارد. هر چه اعضای شورا گفتند که نه بابا اذیت نکن، آخه پروستات! برو ما استعفات رو قبول نمی‌کنیم. انقدر این‌کار را ادامه دادند تا اینکه شهردار پروستات خود را به یکی از اعضای شورا نشان داد و وی پس از دیدن پروستات هر جوری بود اعضای شورا را راضی کرد تا اسعفا را قبول‌کنند.

از رجال سیاسی که بگذریم، همین شوهر عمه ما یکبار سرماخورده بود و نمیخواست خانه ما بیایید. هر چی اصرار می‌کردیم که بیا می‌گفت، نه. کسالت دارد و از این حرف‌ها. هی گفتیم خدا بد ندهد و هی میگفت: «خدا که بد نمیده.» از ما اصرار که چه شده است گفت از پروستاتش است. بالاخره جای حساسی بود و ما قبول کردیم اما بعدش که عمه ام با بچه ها آمدند گفت که فلانی سرما خورده بود و نمیخواست که بگوید.
یعنی میخواهم بگویم دیوار پروستات از این سرما‌خوردگی هم کوتاه تر است.

خلاصه هر چه که‌ می‌شود را الکی به گردن این بدبخت نیندازید و مرد باشید و واقعیت را بگویید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۷

در خبر ها آمده بود که ۳۳ درصد جمعیت ایران در «فقرمطلق» به سر می‌برند و خط فقر در سال ۹۶ به ۴میلیون تومان رسیده است. ذکر این نکته در اول کار ضروری است که ما زیر خط فقر نیستیم و خط فقر است که روی ما قرار دارد. یعنی فی الواقع ما در جای خود بودیم و این خط فقر بود که آمد بالای سرِ ما. مردم نباید نگران خط فقر باشند و خط فقر هم مثل بقیه موارد در اینجا دچار حباب قیمتی و گرفتار سفته بازی شده است.

 امروز می‌خواهم در مورد یکی از روش‌های بسیار خوب و کار راه بینداز حل مشکلات صحبت کنم. قضیه با یک مثال روشن‌تر می‌شود. اگر شما بخواهید آمار گردشگران در محل  خود در نوروز را افزایش دهید، به جای شمارش تعداد افرادی که مدت یک روز در آنجا اقامت داشته‌اند، تعداد افرادی که به مسافرت به استان شما فکر کرده‌اند را حساب کرده و می‌بینید که عجب ما چقدر مسافر داشتیم و نمی‌دانستیم. این روشی هست که سال‌هاست استفاده شده و امتحان خود را پس داده.

در اینجا هم همین روش کارساز است. به جای اینکه ما مردم را به بالای خط فقر ببریم که کاری بسیار مشکل و حتی غیرممکن است، خط فقر را به زیر مردم بیاورم. به این صورت که با افزایش قیمت دلار معادل دلاری خط فقر هر روز کاهش پیدا می‌کند. یعنی در زمان دلار چهار تومانی، خط فقر هزار دلار است و در زمان دلار شش تومانی خط فقر ۶۶۷ دلار است. و هر چی این دلار بالا برود بالتبع معادل دلاری خط فقر هم کم شده و مردم هر روز ثروتمند‌تر از روز قبل می‌شوند. امیدوارم با این توضیحات بنده قانع شده و به گوشه‌ای رفته و برای افزایش قیمت دلار دعا کنید که خیر شما در این است.

http://golvani.ir/?p=88447

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۱۶

چگونه یک کارمند نمونه باشیم.
(توصیه هایی برای حفظ شغل)


با توجه به درخواست‌های متعدد شما عزیزان، تصمیم گرفتیم در مورد ویژگی‌های یک کارمند نمونه و همچنین راه‌های حفظ شغل صحبت کنیم. مطالب بیان شده ۱۰۰٪ تضمینی بوده و اصلا جای شک و شبهه ندارد. تمام کسانی که از روش‌های ما استفاده کردند در حال حاضر در پست‌های بسیار مهمی قراردارند و اسامی آن‌ها نزد ما محفوظ است. در ضمن بنده شماره تلفن خودم را هم در انتهای مطلب قرار‌می‌دهم، هرکسی استفاده کرد و خوشش نیامد، زنگ بزند فحش بدهد.
۱) کارهای شخصی رئیستان از جمله خرید‌های خانه و همچنین آوردن بچه‌ها از مدرسه را به عهده بگیرید. اگر لازم بود ظرف‌های ایشان در محل کار‌ را هم بشورید.
۲) به شدت از بقیه کارمندان و به خصوص آنهایی که به راه‌حل‌های ما اعتقادی ندارند بدگویی کنید.
۳) تمام صحبت‌های خصوصی میان خودتان و کارمندان دیگر را ده‌تا بگذارید رویش و به رئیس منتقل کنید.
۴) برای رئیستان تولد بگیرید، حتی اگر روز تولدش نباشد.
۵) چند ماه از حقوق خود را به رئیستان بخشیده تا ایشان با خیالی آسوده به تایلند و ترکیه و دبی رفته تا کمی استراحت کند.
۶) در شبکه‌های اجتماعی از رئیستان تعریف کرده و وی را با صفاتی مانند «بهترین رئیس دنیا»، «اسطوره مدیریت»، «برایان تریسی ثانی»، «نمود اصول مدیریت»، «ایزو ۹۰۰۱ تجسم یافته» و مانند اینها خطاب کرده و در ده جای متن و تصویر منشن (mention) کنید.
۷) تامین ویتامین‌ها و مواد مغذی رئیستان هم به عهده شماست. هر روز یک سیب و پرتقال پوست کنده و خرد کنید برای رئیستان ببرید.
۸) به دلیل اهمیت بالای این مطلب مجددا تکرار می‌کنم که تا می‌توانید زیرآب بقیه کارمندان را بزنیدُ‌که این خود از مهم‌ترین اصول ترقی و رشد است.

به کارگیری همین نکات برای موفقیت شما کفایت می‌کند. اما شما می‌توانید با خرید بسته‌ ویژه، علاوه بر دریافت نکات روزانه، از پشتیبانی ۲۴ ساعته ما نیز برخوردار شوید.
توجه داشته باشید که شماره تلفن بنده (به جهت فحاشی) هم فقط در اختیار کسانی قرار می‌گیرد که بسته ویژه را خریده باشند.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۲۴



آنقدر که هواشناسی هشدار داده بود، گفتم قطعا این هفته دچار یک برف و بورانی، یا حداقل یک سیل می‌ شویم. میخواستم سرکار بروم و محض احتیاط چترم را هم با خودم بردم. اما بنا را بر اعتماد به هواشناسی گذاشتم و برای گرفتار نشدن در سیل، برگشتم خانه و قایق بادی و جلیقه نجات و وسایل ماهیگیری و مقداری غذا همراه خودم بردم.

وسط راه یادم افتاد که هواشناسی، هشدار برف و بوران هم داده است. دوباره برگشتم خانه و پارو و بیل و شن و نمک و گاز پیکنیکی را هم با خودم بردم. مرغ را هم با خودم بردم، بالاخره ممکن است در صورت ماندن در برف لازم بشود یا خودش یا تخمش را بخورم.

وسط راه بودم که یادم افتاد ای دل غافل، آلودگی هوا را فراموش کرده بودم. ناگزیر برگشتم خانه ماسک و کپسول اکسیژن و دستگاه احیای قلبی ریویCPR  قابل حملم را هم با خودم بردم.

دستم خیلی سنگین شده بود. رفتم  سرخیابان و یک وانت گرفتم. در عین ناباوری وانت در راه پنچر کرد و زاپاس هم نداشت. و این آغاز دردسرهای آن روز بود که شرحش به کلمات نمی توان گفت.

از آن به بعد هر جا می خواستم بروم یک سری زاپاس خودروهای مختلف را هم با خودم میبردم. شاید راننده فراموش کرده باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۲۹

اظهارات ابراهیم حاتمی‌کیا سکانسِ آخر حواشی جشنواره فیلم فجر بود. پس از آنکه به وقت شام ابراهیم حاتمی‌کیا تنها توانست سه سیمرغ دریافت کند، گفت:«من از شما نمی‌گذرم. به خدا واگذراتون می‌کنم. سردار سلیمانی با فیلم گرییده». با توجه به این اتفاقات ما معیارهای یشنهادی خود را برای استفاده هیئت داوران به دبیرخانه جشنوراه فیلم فجر ارسال کردیم. امیدواریم این معیار پیشنهادی ما رضایت حداکثری ابراهیم حاتمی‌کیا را به دست آورد.

معیارهای پیشنهادی ما به شرح زیر است:

سیمرغ بلورین بهترین فیلم کوتاه: میانگین اشک جاری شده در سالن تقسیم بر مدت زمان فیلم (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین جلوه‌های ویژه بصری: میانگین تعداد غده اشکی خشک شده در سالن (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین جلوه‌های ویژه میدانی: میانگین تعداد دهن‌های باز شده در سالن هنگام دیدن صحنه‌های اکشن (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه: میانگین تعداد استفاده از عبارت «وای مبل‌هاشونو از کجا گرفتن»، «وای چه پرده خوشگلی» و عبارت‌هایی نظیر این‌ها توسط تماشاگران (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین طراحی لباس: میانگین تعداد استفاده از عبارت «وای چه لباس شوخگلی»٬ «وای مانتوشو»، «اووف چه کُتی»، «عجب شلوار کردی راحتی» و نظایر این‌ها توسط تماشاگران (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین صدابرداری: میانگین تعداد افراد بیدار در هر سالن (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین تدوین: میانگین فاصله زمانی دو پلک زدن متوالی توسط تماشاگران (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه هنر و تجربه: میانگین فاصله زمانی دو نگاه کردن متوالی به صفحه گوشی توسط تماشاگران (کمترین)

سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول: میانگین تعداد تکان‌دادن پا توسط تماشگران در سالن سینما (کمترین)

سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن: حجم اشک‌های جاری شده + میزان بدبختی بازیگر در فیلم (در صورتیکه بازیگر در چند فیلم حضور داشته باشه میانگین حجم اشک+بدبختی در مجموع فیلم‌ها محاسبه خواهد شد) (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد: تعداد نخ‌های سیگار کشیده شده + میزان بدبختی بازیگر در فیلم (در صورتیکه بازیگر در چند فیلم حضور داشته باشه میانگین تعداد نخ+بدبختی در مجموع فیلم‌ها محاسبه خواهد شد) (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی: تعداد استفاده از عبارت «نور، صدا، دوربین، حرکت» توسط کارگردان (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین فیلم: میزان اشک جاری شده توسط هیئت داوران (بیشترین)

سیمرغ بلورین بهترین فیلم آرای مردمی: میانگین اشک جاری شده توسط تماشگران در سالن (بیشترین)

تبصره۱: سرخ کردن، خردکردن، رنده‌کردن و انجام هر عمل دیگری با پیاز در شعاع ۵ کیلومتری سالن‌های سینما ممنوع می‌باشد. در صورت مشاهده با متخلف شدیدا برخورد خواهد شد.

تبصره۲: ورود قطره‌های اشک مصنوعی و هر ماده مشابه‌ دیگر به سالن‌های سینما ممنوع می‌باشد.

تبصره۳: از ورود افراد افسرده و ناراحت، شکست‌عشقی خورده، جوان از دست‌داده و ... به سالن‌ سینما جلوگیری خواهد شد.

با سپاس فراوان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۴۹

یک سری هستند از هر چیزی پول در می‌آورند. سیل و زلزله و ترافیک که هیچ، از خارش کمر هم  پول در می‌آورند. چند وقت پیش یک بنده خدایی آگهی زده بود «خاروندن کمر در محل، به نرخ اتحادیه، بدون درد و خونریزی، در اسرع وقت». سازمان جهانی لبنیات در گزارش سال ۲۰۱۷ خود، ایرانی‌ها را به عنوان کره‌گیر ترین مردم دنیا معرفی کرده است و اعلام کرده  که  این توانایی مختص به زمان و مکان مشخصی نیست.

قضیه گوشی ندادن به ورزشکاران ایرانی هم هر چقدر برای بعضی‌ها ملی و ناموسی است برای بعضی دیگر فقط بیزینس است. کسب و کارهایی انتظار می‌رود به واسطه این اتفاق راه بیوفتد، می‌تواند یک تنه ما را جز ده اقتصاد برتر جهان قرار دهد.کارهایی مثل راه انداختن تور راهپیمایی اعتراضی در خیابان‌های سئول و تحصن جلوی کارخانه سامسونگ را می‌شود یک جوری پذیرفت. بالاخره در کنار اعتراض یک دوری هم در سئول زده می‌شود.اما هر طور که نگاه می‌کنم، فروختن چکش های مخصوص برای خرد کردن گوشی سامسونگ و اسید ویژه برای ریختن داخل ماشین لباسشویی را هیچ‌جوره نمی‌توانم هضم کنم. هر جور حساب کنی دربست بگیری، بروی سفارت کره جنوبی بعد هم از دیوار بالا بروی هزینه کمتری کردی و خسارت بیشتری وارد می‌کنی. وقتی هم که میفهمی طرف اندازه کل درآمد نفتی امسال ایران پول درآورده، به خودت میگویی «کار بدی‌هم نیستا».

همه این کارها با توجه به سوابق موجود کاملا ممکن است و دور از ذهن نیست. اما خداییش بیایید کمی انصاف داشته باشیم. کاری به چکش فروختن احتمالی‌تان ندارم. اما حداقل به جای چکش چینی، چکش تولید داخل بفروشید که سودش به کارگر و صنعت‌گر ایرانی هم برسد. این بندگان خدا هم بتوانند آخر سالی، این پول را به یک زخمی بزنند.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۱

آخرین فیلم ژانر اجتماعی که تو سینما دیدم، کلی خرج رو دستم گذاشت. بعد از دیدن فیلم، 30-40 تا گوسفند قربونی کردم که خدایی نکرده، زبونم لال، صد قرآن به میون، یکی از اتفاقایی که برای نقش اول فیلم افتاد برای من نیوفته. یعنی هر وقت که من یک فیلم اجتماعی دیدم تا یک هفته همینجور پشت سرهم میگفتم «مگه میشه؟!». یعنی واقعا مگه میشه یک نفر انقدر بدبخت باشه و در عین بدختی، بدبخت تر هم بشه و باز هم بدبخت بشه و همینجور بدبخت بشه و سرعت بدبخت شدنش هم همینجور زیاد بشه و فقط پخش تیتراژ باشه که جلوی بدبخت شدنش رو میگیره. خدا خیر بده به تهیه کننده که به خاطر پولش هم شده جلوی بدبخت شدن نقش اول و تمام آشناهای نسبی و سببیش رو میگیره.کارگردان محترم اما بازم اصرار داره که نقش اول همینجور بدبخت بشه که بعضا دیده شده خود شخص وزیر ارشاد اومده ریش گرو گذاشته و کارگردان رو منصرف کرده. وگرنه معلوم نبوده که چی قراره سر نقش اول بیاد. چند وقت پیش هم که یه فیلم اجتماعی رو پرده بود عین یه ساعت و نیم فقط یه صفحه سیاه نشون دادن. بعدا که رفتم و ته و توش رو درآوردم فهمیدم کارگردان منظورش این بوده که اینا انقدر بدبخت هستن که نور اصلا به اینا نمیرسه.و اینا انقدر تو تاریکی بودن و غذا نخوردن، یک کلمه هم نمیتونن حرف بزنن. خلاصه میخواست بگه خیلی بدبختن ولی خب درک مردم انقدر نبود که بتونن همچین اثر فاخری رو بفهمن.
من همینجا میخوام از تمام کارگردانا بازیگرا و همه کسایی که به نوعی با سینما در ارتباطن، خواهش کنم که فقط یه درصد از این بدبختیا کم کنین تا من به جای یه هفته فقط یه روز بگم «مگه میشه؟!» و سریعتر بپذیرم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۲۰

برای 1023 مین بار بود که در آزمون استخدامی شرکت می‌کردم. پول‌هایی را که خرج ثبت‌نام، شرکت در آزمون و رفت و آمد کرده بودم، از قیمت کیک و ساندیس‌هایی که خورده بودم، کم کردم. چیزی در حدود 5 میلیون دلار شد که کمِ‌کمش می شد چند درصد از سهام اپل را خرید. ظرف یکی دو سال سرمایه 10 میلیونی را ده میلیارد کرده بودم که نصفش خرج این آزمون‌های استخدامی شد. یعنی اصلش را بخواهید اصلا کار میکردم که بتوانم هزینه شرکت در آزمون استخدامی را بدهم. لابد میپرسید خب منی که این همه درآمد دارم چرا باید در آزمون استخدامی شرکت کنم؟ باید به حضور انورتان عرض کنم که خانواده می‌گویند هیچ چیز کار دولتی نمی‌شود و تو چه میدانی حقوق آخر برج چیست؟

هفت و نیم-هشت صبح جمعه بود که به محل آزمون رسیدم. در هنگام ثبت‌نام گفته شده بود که لطفا ناشتا سرجلسه حاضر باشید. گفتم که حتما بر و بچه های سازمان سنجش کله پاچه بار گذاشته اند و قرار است دلی از عزا در بیاریم. وقتی که وارد سالن شدم دیدم نه تنها خبری از کله پاچه نیست، هر طرف را هم که نگاه می‌کنم نشانی از ساندیس و کیک نمی‌بینم. رنگم سفید شد و فشارم افتاد. چشمانم سیاهی رفت و غش کردم. برایم آب قند آوردند و با کمک یکی از مراقب‌ها توانستم صندلی خودم را پیدا کنم. هنوز در بهت و حیرت نبود ساندیس کیک بودم که یک غول دومتری با روپوش سفیدی که سایزش به زور small بود و پر از لکه های زرد و قرمز بود، بالای سرم حاضر شد. گفتم حتما کیک و ساندیس را آوردند‌. اما دست کرد در جیبش و یک سرنگ در آورد. نصف سرنگ در عین ناباوری پر بود. بی هیچ سلام و علیکی دستم را گرفت و آستینم را بالا زد. چنان محکم برای پیدا کردن رگ روی دستم کوبید که رگم از دست بیرون آمد و گفت:« دکتر جان چرا خشونت؟ میگفتی خودم میزدم بیرون.» بی حوصله بود و تصمیم گرفت که بقیه سرنگ‌ را هم همینجا پر کند و جلوتر نرود. طاقت نیاوردم و گفتم:«خب اینجوری از کجا می فهمید نمونه برای کی هست؟» برگشت و خیلی منطقی حیطه وظایف من را با گرفتن یکی دولیتر خون دیگر مشخص کرد.

به هر صورتی بود امتحان دادم و به خانه برگشتم. فردای روز امتحان در خبرها آمده بود که قرار است آزمون های استخدامی و استخدام ها را نظام مند کنند. قرار است از یک سیستم جدید استفاده کنند که عین شایسته سالاری و قس علیهذا باشد. گفتم که عجب بالاخره یک کارهایی دارند می کنند. اشک در چشمانم حلقه زده بود. خبر را باز کردم که جزییات ماجرا را بیشتر بدانم. در متن خبر آمده بود که قرار است به کل بساط آزمون‌های استخدامی را جمع کنند و به جای آن از روش جدید نمونه گیری استفاده کنند. در توضیح این روش هم نوشته بودند که داوطلب باید نمونه خون و ادرار خود را برای سازمان سنجش ارسال کند تا پس آزمایشات دقیق و معتبر، از بین نمونه‌ها، ژن‌های خوب و خوب‌تر به ترتیب برای پست‌های مهم و مهم‌تر انتخاب شوند. بقیه افرادی هم که خودشان می‌دانند واجد شرایط لازم نیستند، پول ثبت‌نام‌ آزمون استخدامی را واریز کرده تا یارانه‌شان قطع نشود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۳