لبخند ملیح فراموش نشدنی ( نویسنده میهمان )
یه مادربزرگ دارم که «عزیز» صدا ش می کنیم. اسم واقعی ش «عذری» ست. یکی دو سالی میشه که از نوشابه خیلی خوشش اومده؛ توی سن 82 سالگی. با اینکه هوش و حواسش مث سابق خیلی جمع نیست، ولی اگه توی یخچال شون نوشابه باشه، حتما وسط غذا (و همیشه با لبخند ملیح) بهم میگه : «عماد اون نوشابه رو بیار». اگر هم بهش بگم که «عزیز نوشابه برات خوب نیست»؛ سریع یه جواب آماده برام داره : «نوشابه نخورم غذا از گلوم پایین نمیره».
اینکه «پایین رفتن غذا از گلو» مثل «نفس کشیدن» یک نعمته، برای کل خانواده واضح شده. پدربزرگ من سرطان مری داره. دقیقا 13 سانت از مری ش درگیر سرطانه و جداره ش هر روز تنگ تر و تنگ تر میشه. البته عدد 13 رو برای نحس بودنش میگم و شاید کل مری ش اینقدر طول نداشته باشه. پدربزرگ دو سه سال پیش یه سری اکتشاف جدید داشت. او هم از نوشابه خوشش اومده بود. حتی می دونست از نوشابه زرد بیشتر لذت می بره. ماکارونی هم تبدیل شده بود به غذای مورد علاقه ش. امروزم مادرم ماکارونی درست کرده و از خونه برامون میاره. هر چند برای پدربزرگ باید یه غذای مایع تدارک دید.
امروز ظهر سر سفره، مادربزرگ مثل همیشه درخواستش رو با لبخند ملیح تکرار کرد؛ بهش گفتم : «با اینکه برات خوب نیست، ولی میارم برات». گوش هاش خوب نشنید که چی گفتم. براش توضیح دادم: «اگه نوشابه بخوری، برای سلامتی ت خوب نیست، ولی ما اومدیم زندگی کنیم و اگه همه ش بخوایم به فکر سلامتی باشیم که چه فایده ای داره زندگی کردن»
موقع خوردن تخم مرغا، توی ذهنم مرور می کردم. بسیاری از ما اونقدر به سلامتی خود اهمیت می دهیم که فراموش کرده ایم که کیفیت زندگی هم مهم است. اگر بخواهم بی رحمانه بگویم، «عزیز» شاید 10 سال دیگر بیشتر زنده نباشد. اگر مراقب سلامتی خود نباشد، شاید کمتر هم بشود. اما خود بهتر می داند که اکنون «لذت بردن از زندگی» را بیشتر نیاز دارد، تا طول عمر بالاتر. آنقدر پاهایش قدرت ندارد تا دم در خانه اش برود. تلویزیون که می بیند، سرش درد می گیرد و بیشتر اوقات خواب است. از لذت خوردن یک لیوان نوشابه در روز نمی توان محرومش کرد. درست یا غلطش را نمی دانم؛ ولی نقل است که از دکتر شریعتی پرسیدند: «آقای دکتر، سیگار نکشید، طول عمرتان را کم می کند». وی بی درنگ پاسخ داد: «من به عرض زندگی می اندیشم نه طولش!».
یکی از دوستانم هر روز یک نخ سیگار می کشد. شک ندارم که با این روند سیگاری خواهد شد. اگر او متن مرا تا اینجا بخواند، خواهد گفت: «عماد حرف دل مرا زدی، بروم سیگار بکشم و از زندگی لذت ببرم». شاید یکی دو فحش آبدار هم به «زندگی» بدهد. این برداشت از متن اشتباه است. من نمی گویم سلامتی را باید فدای لذت بیشتر کرد. حرف من این است که با خود بیندیشیم که آیا هر لذتی، ارزش به خطر انداختن سلامتی را دارد یا خیر. بایستی سبک سنگین کرد و تصمیم گرفت و احتمالا عواقبش را تحمل کرد. نوشته ام را با این جملات به پایان می برم. «احساس می کنم دو گروه از سلامت کامل عقلی برخوردار نیستند: یکی آن ها که فقط به فکر سلامتیشان هستند و فراموش کرده اند که از زندگی می توان لذت هم برد و یک گروه، آنانکه از هیچ لذتی فروگذار نمی کنند و فراموش کرده اند که عمر انسان ودیعه ای بسیار باارزش است».
شاد و سلامت باشید...!!
سید عماد.
مرسی محسن بابت نشر این نوشته :))) محفل خوبیه اینجا