یک نفر آمده است ....صبـــــــــــــحــــــ نه ...........
. . . . . . . . شب خواهد شد
شب شده است ......
یک نفر آمده است ....صبـــــــــــــحــــــ نه ...........
. . . . . . . . شب خواهد شد
شب شده است ......
. It Will Be Never Enough
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
زمستان است...........زمستان است......
زمستان است......
زمستان است......
زمستان است......
زمستان است......
زمستان - با صدای شاعر؛ مهدی اخوان ثالث
زمستان - با صدای شهرام ناظری
کارگروه تعیین مشاغل خطر دار پس از تعطیلات اخیر در اولین جلسه خود با ضمن تسلیات به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان و یارانش ، وبلاگ نویسی و مشتقات آن را جز مشاغل خیلی خطر دار قرار داد .
طبق رده بندی جدید ویلاگ نویسی در مقام اول قرارا گرفت و کار در معدن در رده دوم این جدول قرار گرفت.
بدین وسیله از همه وبلاگ نویسان خواهش میشود که روز خود را با صدقه شروع کنند که هفتاد بلا را دور میکند .
عزاداریاتون قبول التماس دعا
یا حق
نمیدونم بگم محرم 1434 یا فشن شو (fashion show ) ولش کن اصن اینا مهم نیست........
فقط میخواستم بگم قدر عزاداریامون قدر اشکامون قدر دلامون و............قدر هر چی خوبی داریمو بدونین
واسه چیزای بی ارزش کارای با ارزشمونو خراب نکنیم
ارزش یه قطره اشکی و که به خاطر اون اشک به خاطر صاحب اون اشک مارو میفرستن با یه نگاه خراب نکنیم.....
یه ساعت سینه زدنو با اسراف ( یزی که تو محرم زیاده ) عوض نکنیم
اجرتون با خود امام حسین (ع)
عزاداریاتون قبول
یا حق یا علی
عاقبت درس نخوندن
اینجا سالن مطالعه خوابگاس ساعت 1
یک نصیحت بشنو از من کاندر آن نبود غرض
چون خواهی پاس شوی خوندنت از پیش کن
خون خدا
و دوباره محرم و دوباره باز این چه شورش است دوباره اشک و ماتم دوباره حق و
باطل دوباره آب و گلوی خشک شده دوباره تیرو مشک و دوباره تلنگری برای
ما...........
تلنگری به قیمت ریخته شدن خون خدا به قیمت کشته شدن پسر پیامبربه قیمتی
که قیمتش را فقط خدا میداند و بس......
1372 سال از این واقعه گذشته، قیام ها شده ،خون خواهی ها شده اما پاسخ
این خون شمشیر نبود، پاسخش جنگ نبود ،پاسخش خون نبود پاسخش فقط یک
چیز بود پاسخش لبیک به ندای « هل من ناصر ینصرنی » امام بود.
امام کمک مارا نمیخواست
امام آب نمیخواست
امام خلافت نمیخواست
امام فقط میخواست که ما راه درست را تشخیص دهیم
حق و باطل را تشخیص دهیم
درست برویم
خوب باشیم
خونی به قیمتی خوب بودنه ما
خون خدا..........
التماس دعا یا علی
برای دوست............
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!