در این مملکت دیواری کوتاه تر از پروستات وجود ندارد. آخر مگه یک پروستات سه سانتی چقدر میتواند مشکلساز باشد که هر چه میشود، میاندازند گردن این بخت برگشته. یعنی در جوانی که خوشخوشانشان بود کاری با آن نداشتند، اما حالا هرچه میشود، مقصر اصلی پروستات است.
در همین فقره شهرداری تهران هم، آقای شهردار گفت الا و بالله پروستاتش عود کرده و دیگر توان کار ندارد. هر چه اعضای شورا گفتند که نه بابا اذیت نکن، آخه پروستات! برو ما استعفات رو قبول نمیکنیم. انقدر اینکار را ادامه دادند تا اینکه شهردار پروستات خود را به یکی از اعضای شورا نشان داد و وی پس از دیدن پروستات هر جوری بود اعضای شورا را راضی کرد تا اسعفا را قبولکنند.
از رجال سیاسی که بگذریم، همین شوهر عمه ما یکبار سرماخورده بود و نمیخواست خانه ما بیایید. هر چی اصرار میکردیم که بیا میگفت، نه. کسالت دارد و از این حرفها. هی گفتیم خدا بد ندهد و هی میگفت: «خدا که بد نمیده.» از ما اصرار که چه شده است گفت از پروستاتش است. بالاخره جای حساسی بود و ما قبول کردیم اما بعدش که عمه ام با بچه ها آمدند گفت که فلانی سرما خورده بود و نمیخواست که بگوید.
یعنی میخواهم بگویم دیوار پروستات از این سرماخوردگی هم کوتاه تر است.
خلاصه هر چه که میشود را الکی به گردن این بدبخت نیندازید و مرد باشید و واقعیت را بگویید.