رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

درشبکه های اجتماعی

سلام
مهندسی صنایع خواندم
عکاسی و طنز نویسی را مانند خورشت قورمه سبزی دوست دارم.
اگر یادم بماند می‌نویسم، نه اینکه یادم باشد وبلاگی دارم و باید بنویسم، نه! مطالب است که فراموشم می‌شود.
معمولا در فاصله زده شدن جرقه‌ای در ذهن تا رسیدن دستم به قلمی یا صفحه کلیدی، کل ماجرا فراموش می‌شود و انگار نه انگار که اصلا به چیزی فکر کرده باشم.
دعا کنید برایم.
برای خودم و حافظه‌ام.
دعا می‌کنم برایتان. شب‌ها. اگر یادم بماند البته.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دغدغه» ثبت شده است

وقتی دارم تو خیابون میرم میبینم جوونی که تازه شده بیست سالش با رفقاش وایسادن هر

 کدوم یه سیگار گوشه لبشونه موهاشونو D&G زدن دختره " مردم " با یه وضی از

 جلووشون رد میشه بهش تیکه میندازنو اونم بر میگرده جواب میده دلم میگیره 

میگم خدا چرا اینا الان اینجان؟؟؟ 


وقتی پیرمردی رو میبینم که به مردم التماس میکنه که ازش چسب زخم بخرن دلم میگیره .

وقتی که بچه ای و میبنم که به مامانش میگم واسم بستنی بخر مادرش کیف پولشو نگاه

 میکنه 

برمیگرده به بچه میگه بستنی واست خوب نیس دلم میگیره .

خدااااااااا ...........................

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۴