رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

درشبکه های اجتماعی

سلام
مهندسی صنایع خواندم
عکاسی و طنز نویسی را مانند خورشت قورمه سبزی دوست دارم.
اگر یادم بماند می‌نویسم، نه اینکه یادم باشد وبلاگی دارم و باید بنویسم، نه! مطالب است که فراموشم می‌شود.
معمولا در فاصله زده شدن جرقه‌ای در ذهن تا رسیدن دستم به قلمی یا صفحه کلیدی، کل ماجرا فراموش می‌شود و انگار نه انگار که اصلا به چیزی فکر کرده باشم.
دعا کنید برایم.
برای خودم و حافظه‌ام.
دعا می‌کنم برایتان. شب‌ها. اگر یادم بماند البته.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درس» ثبت شده است

پنجم دبستان بودیم و روز اول مدرسه. تا آن موقع غیر از معلم ورزش معلم مرد نداشتیم و این اولین سالی بود «آقا» جای «خانم» گرفته بود. ساعت اول که معلم داشت با بچه ها آشنا می‌شد یکدفعه از آیفون صدا آمد: «آقای رفیعی؟» آیفون در آن سال ها در مدارس معمول بود و راه ارتباطی دفتر و معلم بود. در دفتر به ازای هر کدام از دستگاه‌ها که در جای مختلف مدرسه بود دکمه‌ای وجود داشت. عملکردش مثل بیسیم بود. دکمه را فشار میدادی و آن زمان بود که صدا آن طرف پخش می‌شد.

از آیفون صدا آمد:«آقای رفیعی؟». آقا رفیعی جلو آمد و دکمه را نگه‌داشت و گفت: «جانم». آن طرف بلافاصله پاسخ داد: «آقای رفیعی اولیا دارن میان بالا، راشون بدین سرکلاس.» آقا رفیعی با بله حتمنی مکالمه را تمام کرد و لبه سمت راست کت شلوار راه راه سرمه‌ایش را روی لبه سمت چپ گذاشت. رو به بچه‌ها گفت «بچه‌ها مرتب بشنید، دست به سینه.» و خودش هم رفت در کلاس را باز کرد و دم در منتظر آمدن اولیا شد.یکی دو دقیقه که گذشت پسر با نیش تا بناگوش باز شده و خش‌خش کنان خود را به در کلاس رساند و سلامی کرد و آقا ببخشیدی گفت. آقا رفیعی پرسید که پسر پس پدر مادرت کجان؟. پسر که متعجب از این سوال بود گفت: پدر و مادر؟  معلم گفت که بله پدر و مادرت. از دفتر گفتن که اولیا دارن میان بالا. پسر لبخندی همراه با ترس زد و گفت آقا فامیلیم اولیاست.صدای خنده بچه‌های کلاس هم که منتظر همچین اتفاقاتی بودند، صدای خنده‌شان در کل مدرسه پیچید.

البته فامیلی بنده خدا علیا بود و نه اولیا. تلفظ یکسان آن‌ها باعث بروز این اشبتاه شد.

آقا رفیعی بنده خدا نمی‌دانست از دست دفتر مدرسه شاکی باشد یا از دست این بچه با این فامیلی‌اش یا حتی از دست اداره ثبت‌احوال با این قامیلی ثبت کردنشان.


پ.ن: آقا رفیعی هر جا هست در صحت و سلامت باشد. حقیقتا دلمان برایش تنگ شده است. دوست دارم بدانم در چه حالی است.
پ.ن: عکسش همین است که در زیر می‌بینید. از یک سایت خارجی برداشته‌ام.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۲۳:۰۳