رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

رندانه

رندانه جاییست که می نویسم و عکس هایم را می گذارم

درشبکه های اجتماعی

سلام
مهندسی صنایع خواندم
عکاسی و طنز نویسی را مانند خورشت قورمه سبزی دوست دارم.
اگر یادم بماند می‌نویسم، نه اینکه یادم باشد وبلاگی دارم و باید بنویسم، نه! مطالب است که فراموشم می‌شود.
معمولا در فاصله زده شدن جرقه‌ای در ذهن تا رسیدن دستم به قلمی یا صفحه کلیدی، کل ماجرا فراموش می‌شود و انگار نه انگار که اصلا به چیزی فکر کرده باشم.
دعا کنید برایم.
برای خودم و حافظه‌ام.
دعا می‌کنم برایتان. شب‌ها. اگر یادم بماند البته.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بحران» ثبت شده است



آنقدر که هواشناسی هشدار داده بود، گفتم قطعا این هفته دچار یک برف و بورانی، یا حداقل یک سیل می‌ شویم. میخواستم سرکار بروم و محض احتیاط چترم را هم با خودم بردم. اما بنا را بر اعتماد به هواشناسی گذاشتم و برای گرفتار نشدن در سیل، برگشتم خانه و قایق بادی و جلیقه نجات و وسایل ماهیگیری و مقداری غذا همراه خودم بردم.

وسط راه یادم افتاد که هواشناسی، هشدار برف و بوران هم داده است. دوباره برگشتم خانه و پارو و بیل و شن و نمک و گاز پیکنیکی را هم با خودم بردم. مرغ را هم با خودم بردم، بالاخره ممکن است در صورت ماندن در برف لازم بشود یا خودش یا تخمش را بخورم.

وسط راه بودم که یادم افتاد ای دل غافل، آلودگی هوا را فراموش کرده بودم. ناگزیر برگشتم خانه ماسک و کپسول اکسیژن و دستگاه احیای قلبی ریویCPR  قابل حملم را هم با خودم بردم.

دستم خیلی سنگین شده بود. رفتم  سرخیابان و یک وانت گرفتم. در عین ناباوری وانت در راه پنچر کرد و زاپاس هم نداشت. و این آغاز دردسرهای آن روز بود که شرحش به کلمات نمی توان گفت.

از آن به بعد هر جا می خواستم بروم یک سری زاپاس خودروهای مختلف را هم با خودم میبردم. شاید راننده فراموش کرده باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۲۹