پیرمرد و چراغ
شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۴۱ ب.ظ
چند روز پیش که میخواستم از خیابون رد شد، دیدم پیرمردی عینک آفتابی به چشم پشت خط عابر ایستاده و هیچ اقدامی برای رد شدن از خیابون نمیکنه. پیش خودم گفتم ای بابا عجب جامعه ای داریم این بنده خدا معلوم نیست با این وضعش (منظور نابینا بودنش هست) معلوم نیست چند ساعته اینجا وایساده و کسی نیومده که کمکش کنه.
رفتم دستشو گرفتم گفتم پدر جان بریم. اما نیومد
گفتم که پدرجان با من بیایید میخوام از خیابون ردتون کنم. اما بازم نیومد
یه بار دیگه هم محکم تر دستشو گرفتم و کشیدم گفتم نه من باید حتما ثواب کنم و اصلا راه نداره
یه دفعه یه صدای شپلقی اومد و یه درد عجیبی در ناحیه پس گردن احساس کردم
برگشتم دیدم پیرمرد زده پس گردنم: پسرجون مگه نمیبینی چراغ قرمزه، اون چشم کورتو بیشتر باز کن
آخرشم پاندول وار سری تکون داد و گفت اینا جوونای این مملکتن