شربت سینه بدون خلطآور
جمعه شب به داروخانه رفته بودم و مطابق همه روزهای تعطیل، پر بود از کسانی که آمده بودند با تجویز خودشان چرکخشککن و ژلوفن و هزار جور دارو و دوای دیگر بگیرند، که به اتفاق روی همه آنها با خط درشت نوشتهاند «فروش بدون تجویز پزشک ممنوع است» . این روزها تقریبا نمیشود کسی را پیدا کرد که نسخه داشته باشد و آمده باشد دارو بگیرد.اصلا یکجورایی نمیصرفد که هم پول دکتر داد و هم پول دارو، وقتی که قرار است دکتر همان قبلیها را تجویز کند. داروخانهها هم دیگر کاری با مردم ندارند و پیش خودشان میگویند حتما مردم می دانند که ترامادول و مورفین چه هستند. محل مصرف را هم حتما میدانند که با این اعتماد نفس می آیند و از بسته بسته آن میبرند، حتی اصلا پزشکان هم به این صورت که مردم بعضی از داروها را میشناسند، آنها را نمیشناسند.
از این بحثها بگذریم که این حرفها جز دردسر چیزی ندارد. وارد داروخانه شدم . دو سه نفر جلویم بودند. یکی از آنها چرکخشککن میخواست. وقتی داروخانهچی پرسید چه چرک خشککنی، سری تکان داد و داروخانهچی رفت و «آزیترومایسین ۵۰۰ » آورد. اینکه چطور فهمید آزیترومایسین، آن هم با این دوز بیاورد را نمیدانم. ربطی هم به من ندارد. او می داند و مشتری و خدای خودش.
.....
نفر بعدی که پسرمردی بود گفت :«از این چیزها میخواهم که میکنند در بینی و یک شربت سینه هم میخواهم.» .داروخانهچی گفت قلم بینی منظورت است؟ تاییدی شنید و مجدد پرسید که شربت گیاهی باشد یا نه؟ پسرمرد هم دودوتاچهارتایی کرد و گفت گیاهی ، حتما چون داروی گیاهی خوب است . اما او خیلی چیزها را نمی داند (چیزها ** را در پاورقی بخوانید).پسرمرد فیش را از داروخانهچی گرفت وبه صندوق رفت. در این بین من هم همین پروسه را طی کردم با این تفاوت که داروخانهچی دیگر سوالی نپرسید. فیش را پرداخت کردم و دارو را گرفتم. پسرمرد هم، همزمان با من داروها را گرفت یک نگاهی به داروها کرد. جوری به شربت سینه نگاه میکرد که انگار دارد به شیشه مشروب یارانهای نگاه میکند که در فروشگاه رفاه توزیع شده باشد. نوشته های ریز و درشت روی شربت را خواند. چشمش به «خلط آور» خورد. احساس کرد این آن چیزی نیست که میخواسته است. دارویش آپشنهای اضافی دارد که او به آنها نیاز ندارد. پس چرا باید بابت اینها پولی بدهد***. اینجا همعلت این کارش را نفهمیدم. لحظهای نیست از تعجب مردم متعجب نشوم . کمی فکر کرد، از داروخانهچی پرسید : « خلط آور است؟»
داروخانهچی گفت : « بله خلط آور است»
پسرمرد گفت : «خب من خودم خلط دارم، دیگر خلط نمیخواهم . شربتی بدهید که خلط آور نباشد یعنی شربت سینه باشد اما خلط نیاورد. خلط آور بودنش برایم فایده ای ندارد
از اینجا به بعدش را دیگر آنجا نبودم که برای شما تعریف کنم، اما اگر می خواهید از احوالات داروخانهچی با خبر شوید می توانید به قطعه ۵۶۷۸ بهشت زهرا بروید همان کنار شیر آب خاکش کردند، گفتند مرگ سختی داشته است لااقل کنار آب باشد.
*پسرمرد: نه پسر است و نه مرد. سنش بین 17 -23 است .
** اینجا خبری از دفترچه نبود. اما اگر احیانا خدایی ناکرده نزد پزشکه رفته بودید و او در دفترچه برای شما دارو نوشت آن هم گیاهی، بدانید و آگاهی باشید که بیمهها داروی گیاهی را تحت پوشش قرار نمی دهند. و شما گول خورده اید البته این از آن گولها نیست. این گول با طعم گیاهی است که برای سلامتی شما خوب است.
*** البته این پولها دارد هر روز به نحوی از کف ما میرود. کسی رفته است ببیند این همه عدد در قبض آب برق و تلفن چیست؟ بعضی از این قبض ها از کتاب ریاضی یک هم بیشتر عدد دارند. فقط جای انتگرال انصافا در این قبضها خالیست. این هم روی بقیه.
ولی خدایی وقتی سرما می خوری میری دکتر اصلا به حرفت که گوش نمیده! فقط نسخه مینویسه، که اونم ما حفظیم...
من حتی دکتر چشم رفتم، دو دقیقه نکشید ویزیتش، بعد به من و مامانم نسخه ی مشابه داد! حالا بگذریم، ایشالا که فهمیده :))
بعدشم داروخانه چی باید رو اعصابش کار می کرده :))) بنده خدا پسرمرد:|
چی گفته مگه؟ یه سوال ساده که این حرفا رو نداره:))